یه همکار مرد داریم نزدیکای بازنشستگیشه، یه منشی مرد همینجوریم داریم. این همکارم پشت روپوشش چاک داره. منشی داشت از پشت نگاش میکرد منم نشسته بودم و گفت: تو چرا همیشه ت پاره س؟ :/

بعدم عینکاشو درآورد گفت بدون اینا چیزیو میبینی؟ گفت: فقط دخترای خوشکل :/

الانم جلو من زنگ زده به دوستش میگه: منو به گا ندی زنم میکشتم :/

 

به این میگن محیط کار سالم و همکارای محترم!


ساعت دو شبه. آخرای شیفت ۲۴ه. خیلی خسته م و سردرد دارم و بیناییم کم شده. اومدم یکم دراز بکشم. داشتم فک میکردم چقدر زندگی ازین ببعد سخت تره. چهارماه دشوار از بخشی که هر روز نیروهاش داره کمتر میشه مونده. جایی که حتی جای امن و درست حسابیی برای چند ساعت استراحت هر چند با استرس وسط شیفتای طولانی نیست. امروز همکارم گفت چندتا عقرب دیگه تو اتاق استراحت ساختمون دوم کشتن. چندماه هم قراره با برادرم تنها زندگی کنم و خب سخته.
صبح ساعت ۵:۳۷ بیدار شدم و دیگه خابم نبرد. منم آماده شدم و یه ده دیقه زودتر زدم بیرون و از طلوع و هوای خنک و خفن اول صبح لذت بردم. خیلی خوب بود. اومدم بخش و اون دختر کاراموز ماماییه اینجا بود. یکم برام از وضعیت زایمان های عجیب گفت. زایمانای نامشروع، زایمان مردم روستاهای دور که چون دختر دنیا آوردن خواستن بندازن دور و. یه چیزی ک خیلی خوشحالم کرد این بود که گفت: ختنه کردن دخترا تقریبا ریشه کن شده. گفت دانشجوها و بهداشت خیلی پیگیر بودن.
با خودم درگیرم مثل همیشه امروز خیلی بی حال بودم و سرگیجه داشتم. سرگیجه هام بیشتر شده، احتمالا کم خونیم داره بیشتر میشه و دکتر و آزمایشگاه مورد اعتماد نیست که برم. هرطورم حساب میکنم اخر شهریور تو برنامه مسافرتی که گذاشتم نمیتونم برم دکتر. یکمم نگرانم. لعنت به این کرونا. خواهرم دو روزه سردرد و بی حالی و تهوع داره. منم اون روز براش ارایش کردم و حسابی فوت کردیم تو صورت هم!! لعنت به این کرونا که مارو از زمین و زمان ترسونده.
دلم گرفته ماه پیشونی. بابت گذر عمر تو غم و درد یکسال از بهترین سالهای جوونیم رو با غصه گذروندم. + امروز یه کلیپ یه دیقه ای متحولم کرد. فردا دربارش مینویسم. + با خواهرم آرایش کردیم. بعد مدتها! فک کنم همون مدل ارایش قبلنام بیشتر از هر مدلی بهم بیاد. این قرطی بازیا، خط چشم و مژه مصنوعی و. خیلی غیرطبیعیه
+ دوتا مرد با یه دختر بچه ی تشنجی اومده بودن. یارو هی به دخترش میگفت پسرم! یه لحظه شک کردم گفتم: پسره؟؟ گفت: نه! بعد دیدم باز میگه پسرم! یکی بیاد یه دلیل روشن برام بیاره من از ابهام و فکرای منفی دربیام :( + یکی از مشکلات اساسی که اینجا هست و خبر ندارم جاهای دیگه به چه صورته، قضیه شکسته بندای محلیه. متاسفانه خیلی مراجعه میکنن بهشون. پولدار و فقیر هم نمیشناسه، هرچند اونایی که وضع مالیشون بده بیشتر میرن ولی بیشتر به فرهنگ ربط داره تا دارایی.
تشنه ی قدرت بودم؛ مشکلاتی در زندگی من قرار داده شد تا قوی تر شم در به در واقعیت بودم؛ زندگی حل و فصل چالش هایی رو بهم واگذار کرد تا واقع بین شم. شجاعت خواستم؛ خطراتی له من داده شد تا به اونها غلبه کنم. عشق خواستم؛ آدمهای نیازمندی در زندگیم قرار داده شد که بهشون کمک کنم.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پایگاه اطلاع رسانی استاد شيخ علي زند قزويني جزئیات زلزله امروز - زمین لرزه فلزیاب کردستان 09102191330 استن پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان خبرگزاری هک_ست_فید